سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

من و کارام (13)

اینجا تولد دختر خاله ام یاسمن بوده  در حال پذیرایی کردن از خودم با کیک در منزل دایی ام  بازی کردن با اسباب بازی های هلیا و بهم ریختن خونه  توی هتل و بازی در آوردن برای نخوردن صبحانه  بازی و شادی در بین توپ ها  عاشق آب و دریا یه خواب پر از آرامش  بازی توی رودخونه و آب سرد که کسی حریفم نشد من و آرتین دوست قدیمی مهد کودکی که اومده بود بعد از مدتها سر بزنه و مامانش زحمت کشید این عکس و برامون فرستاد یه روز تعطیل که با مامان و بابا برای صرف صبحانه رفته بودیم باغچه رستوران سپیدار  وقتی که بعد از ب...
29 اسفند 1394

پارک آب و آتش

از طرف یه موسسه فیلم سازی اومده بودن به مهد کودکمون و بعد از تست گرفتن از بچه ها برای یه فیلم مستند من و دو سه نفره دیگه انتخاب شدیم که برای فیلمبرداری باید به پارک آب و آتش می رفتیم. اونروز پنجشنبه بود و چون مامان باید می رفت دانشگاه بابا مهدی و عمه منو همراهی کردن... صبح ساعت 8 باید اونجا می بودیم. صبحانه ، بازی ، نقاشی ، فیلمبرداری ، ناهار و.... بعد از ظهر که رسیدم خونه از شدت خستگی بیهوش شدم...  ...
29 اسفند 1394

من و کارام ( 12)

توی محل کار مامان که حسابی شلوغ کردم و آتیش سوزوندم عاشق رو زمین خوابیدنم. طوری که همیشه به مامان و بابا اصرار می کنم روی تختم نخوابم و روی زمین برام رختخواب بندازن عاشق میوه ام .مخصوصا خیار و توت فرنگی  از اونجایی که توی مهد کودک یکی دو تا از دوستام عینک می زنن  انقدر گیر دادم منم عینک می خوام که بابا مجبور شد یه عینک برام بخره . البته با نظر و تایید چشم پزشک . کلی مامان و بابا رو توی خرج انداختم. خیلی عینکم و دوست دارم و اکثر مواقع می زنم.  اینم یه عکس دیگه با عینک  توی حمام در حال آب بازی  خونه داییم بعد از کلی شیطنت  ط...
29 اسفند 1394

من و بابام...

در حال تاب بازی توی پارک      دریا و آب بازی  تیریپ عشقولانه  تولد بابایی و جنگ سر چاقو و بریدن کیک.  من بکش. اون بکش  تصمیم گرفتیم با هم کنار بیایم  ... و توی هدیه ها با هم شریک بشیم  سالگرد عقد مامان و بابا و در انتها اینجا خوشحالم که بابایی اجازه داده با گوشیش بازی کنم عکس سلفی توی پارک آب و آتش  جشن مهد کودک  سرزمین عجایب  اینم یکی دیگه  ...
28 اسفند 1394
1